سلام لطفا تااخر متن پایین بخونید....
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !😊
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته 😄
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!😉
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود 😂
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !🤔😐
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم😅
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن😆
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!😎
يادش به خير........ چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم . تقدیم به همه دوستان🤔
یادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ .ﻧﺸﯿﻢ.😘
یادتون نیست
عکس برگردون میخریدیم و با آب دهن میچسبوندیم تو دفترمون ☺
یا عکس آدامس خرسی رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون
کلی هم کیف میکردیم
یادت میاد؟؟؟ 😃
وقتی کوچیک بودیم
تلویزیون
با شام سبک
با پنکه شماره 5
مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین////////😌
اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت😍
یادت میاد؟؟؟🤔
وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم
می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم✋
می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم ✍
یادت میاد؟؟؟🤔
وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4😊
یادت میاد؟؟؟🤔
وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی😄
یادت میاد؟؟؟🤔
فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه♡❤
یادت میاد؟؟؟🤔
در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه👀
یادت میاد؟؟؟🤔
اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی😅
و دهنتو با دستت پاک میکردی😋
*بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی.😊😉
این متن آرامش خوبی به آدم میده
ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴی رﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ
قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود ...🤗
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم ...🤕
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی ...😊
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری ...😞
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم ...😄
اين روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم ...😒
قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری ...☺
اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، ارتباط با هم نداريم ...😔
قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم ...🙄
اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری می بينيم ...😒
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل...😌
این روزا پر از تعطیلی، ولی کو پدربزرگه؟😔
کو اون فامیل؟😔
کو اون خونه؟😔
قديما توی قديما موند..
...